مرثیه

دیوانه ام می کنی 

و رهایم می سازی! 

خود را  

به دست هذیان تلخ واژگان می سپارم 

وشیرین می کنم - 

کام بسته ی صفحه ی سفید دفتر شعرم را 

و خود تلخ 

مرثیه خوان درد خویش می شوم.

جنون مدام

می روی؟ 

برو! 

ببر یادم را 

نامم را !

اما، 

مگیر از من 

     این حس شاعرانگی 

این جنون مدام خواستن را!